ادبیات و فرهنگ
سرزلف توجانالام ومیم است
چوبسم الله ورحمان رحیم است
دیوان شاعران راکه ورق می زنیم، گاه به آسانی وزمانی به اصرارمی توانیم ردپایی ازاندیشه های دیگران رادرآن هابیابیم. طبیعی است که شاعران ازاندیشه های دیگران تأثیربپذیرندومحمدعلی فایز، شاعربزرگ دوبیتی سرای ایران نیز بی تردیددرکنارقرآن ، کتب بزرگان ادب ازجمله مولوی، سعدی، فردوسی وحافظ رامطالعه کرده ومامی توانیم رگه هایی ازاین ارتباط لفظی ومعنایی رادرآثارش بیابیم. بانگاهی گذرابه دوبیتی های این شاعرشوریده، می توان دریافت که مشابهت های لفظی، موضوعی ومفهومی اوباشاعران قبل ازوی رانمی توان تقلیدی چشم بسته وتأثیری منفی دانست. اوپاره ای ازمفاهیم راازجایی برداشته، باآن زندگی کرده، درخودپرورانده ودرونی کرده، آن گاه بارنگی مخصوص خود بیان نموده است.فایزعلاوه برنوآوری ونازک اندیشی هاکه ازموارد درخشان شعرهای اوست، مفاهیم وموضوعات رابا عناصربومی آمیخته وبه رنگ محیط درآورده است.اینک باعنایت به نکات مطرح شده، گوشه ای ازمشابهت های لفظی یامعنوی ِ اوباشاعربزرگ ، خواجه شمس الدین محمد، حافظ بیان می گردد.به جاست درابتدای کلام به شعری اشاره کنم تامعلوم شودکه هردوشاعر، انعکاس شعرخویش راازگلوی دیگران می شنوند: حافظ می فرماید :
صبحدم ازعرش می آمدخروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعرحافظ ازبرمی کنند
وفایزمی فرماید:
خوش الحان مرغکی وقت سحرگاه /مرابیدارکردازصوت دلخواه
زدی هی بال خواندی شعرفایز /که برتوبادرحمت بارک الله*
هردوشاعرهنگامی که درطبیعت تأمل می کنند، موجودات راباخودهم دردوهم نوامی دانند:
بنال بلبل اگربامنت سریاری است
که مادوعاشق زاریم وکارما زاری است/ حافظ
وفایزمی فرماید:
بنال ای بلبل شوریده احوال /بیایامن بنالم یاتومی نال
نیزتأمل درطبیعت است که منجربه خلق تشبیهات درذهن شاعرمی شود:
دریای اخضرفلک وکشتی هلال /هستندغرق نعمت حاجی قوام ما
وفایزمی فرماید:
سحرگه زورق سیمین مهتاب /چودردریای اخضرگشت غرقاب...
اعتراض درنشناختن وقت واین که « هرسخن جایی وهرنکته مکانی دارد»نیزازمشترکات هردوشاعراست.فایز:
دلا امشب نه وقت قال وقیل است / نه هنگام حکایات طویل است
حال آن که خواجه، پیش ازاین فرموده بود:
بخواه دفتراشعاروراه صحراگیر /چه وقت مدرسه وبحث کشف وکشاف است
هم آن جاکه سخن ازمطلوب پیش می آید، فایزمی فرماید:
شب مهتاب وحوت وبرج ماهی /جوانی وبت مژگان سیاهی
جداازحاسدان دورازرقیبان /همین فایزبه است ازتاج شاهی
ودردیوان حافظ می خوانیم :
می دوساله ومحبوب چهارده ساله/ همین بس است مراصحبت صغیروکبیر
دنیاستیزی واعتراض ازمشترکات بسیاری ازشاعران است واین دوشاعرنیز مستثنی نیستند:
به گیتی هرچه کردم جستجویی /به گلزارش ندیدم رنگ وبویی
زاوضاع نشاط وعیش فایز / ندیدم هیچ غیرازگفتگویی
وازحافظ می خوانیم :
اعتمادی نیست برکارجهان / بلکه ازگردون گردان نیزهم
و، یارهرچه باشدیاهرکه، ازدیدفایزنیزهمچون حافظ، مقامی والا دارد:
حافظ:
به تن مقصرم ازخدمتت ملازمتت/ ولی خلاصه ی جان خاک آستانه ی توست
فایز:
اگرچه دوری ازچشمان فایز/ ولی بادل تودائم درحضوری
یادرجایی دگرکه هردو شاعربی تابی می کنند، می فرمایند:
دیریست که دلدارپیامی نفرستاد / ننوشت سلامی وکلامی نفرستاد
نه قاصدنه پیام دلبرآمد /نه شام غم نه عمرمن سرآمد
و یا:
هرکس که دیدروی توبوسیدچشم من/ کاری که کرددیده ی من بی نظرنکرد
بداندهرکه بیندآن پری رو/ که فایزبی سبب رسوانباشد
واوج بلندای مقام یارهنگامی است که هردو پس ازمرگ ازبوی یارزنده می شوند:
حافظ:
برسرتربت من بامی ومطرب بنشین/ تابه بویت زلحدرقص کنان برخیزم
وفایز:
یقینم هست فایززنده گردد رسدبرتخته ی تابوت تا بوت