ادبیات و فرهنگ
خوش به حالِ تمامِ گنجشکان
که به هرباغ می زنند سری
خوش به حالِ کبوترانِ قشنگ
صبح در آسمانِ شیری رنگ
تا به خورشید می کشند پری
خوش به حالِ هرآنکه غیر از من
که دگرطاقت و قرارم نیست
بسته ام بردعایِ هر کس گوش
غیرِ غم های روزگارم نیست
کاش مانندِ بوته ی اسپند
تکیه گاهِ چکاوکی بودم
در هجومِ سیاهِ آتش باد
کاش مانندِ قمریان بر نخل
می زدم یارِ رفته را فریاد
کاش مانندِ شاخه های کنار
می شدم پر زلانه های قشنگ
شادمان درهجومِ گنجشکان
می سپردم به نغمه هاشان گوش
شده امروزای دریغ دریغ
باغِ گنجشک در دلم خاموش
از خزانی سیاه سرشارم
از هوای سکوت لبریزم
من دراین برگ ریزِ طاقت سوز
برگِ زردی به چنگِ پاییزم
بنار – آبان 1379