طایفه «رها ز منت باران»* عباس عاشوری نژاد/4/6/1387 «رها ز منت باران» عنوان برگزیده کتاب شعر و زندگی شاعران دشتستان است که به سعی شاعر بلند قامت این خطه، محمد غلامی، به حجم 706 صفحه به زیور طبع آراسته شده است. مطالعه این کتاب احساس بسیار خوبی را به انسان منتقل می کند و انسان احساس می کند که در این زمانه آهن و سیمان، هنوز تنها نیست و هنوز کسانی همدل و همزبان دارد که دل به زمین نبسته اند و از لطافت سبزه و آبی آسمان مسرورند. از ویژگی های خاص این کتاب یکی هم یادداشت ارزشمند استاد فرج ا... کمالی است که به عنوان مقدمه آمده است. در بخشی از این مقدمه می خوانیم «اما با آرزوی آن که سطور بعدی حمل بر آنچه اصطلاحاً شکسته نفسی خوانده می شود، نگردد و صادقانه بگویم که دربادی امر دعوت و اصرار جناب غلامی برای نگارش مقدمه بر این کتاب ارجمند، با تعجب و انکار حقیر مواجه گردید. زیرا حقیقتاً برای من سوال برانگیز بود که با وجود بالا بلندان ادیب، اساتید بزرگوار دانشگاهی و فرهیختگانی که در این زمینه پژوهش و تلاش وافر داشته اند و هم اینک نیز خود از افتخارات فرهنگی دشتستان و استان به حساب می آیند، چرا این سترگ و امر خطیر از حقیر نیم وجبی با بضاعت بسیار اندک در عرصه ادبیات خواسته شده است. اما اصرار و صمیمیت ذاتی و بزرگواری جناب غلامی بیش از آن بود که انکار مرا برتابد» (ص 16) همین چند سطر صادقانه استاد بلند بالای ما و قافله سالار شعر امروز دشتستان کافی است تا بدانیم که آن جا چقدر انسان است و انسانیت در چه جایگاهی است و به راستی که در میان ما آدمیان آن کس که از همه کوچک تر است، از همه بزرگ تر است. و بزرگی به دانشگاه و مدرک نیست، به منش است و اندیشه نیک. نکته دیگر اینکه در تمام مدتی که این کتاب را می خواندم، به یاد استاد ایرج شمسی زاده بودم شاید به خاطر شعر تقدیمی زیبایش به مرحوم استاد منوچهر آتشی با عنوان «گل بی منت باران» و یا شاید به خاطر اینکه از نظر نسب مادری استاد به دشتستان متعلق است و شاید البته به خاطر حق بزرگی که او بر گردن شعر جنوب و به خصوص استان بوشهر دارد و جای تاسف است که نام او آن چنان که شایسته است، در این کتاب به شدت خالی است. و در آخر برویم بر سر صفای یکی از طایفه رها ز منت باران و اوج لطافت باران و شکوه انسانیت را تماشا کنیم: «اسفندیار فتحی در سال 1357 در هفت جوش به دنیا آمد. تحصیلات را تا پایان دوره ی راهنمایی در زیارت گذراند سپس به برازجان رفت و در دبیرستان های بهشتی، امیرکبیر و طالقانی، هر کدام به مدت یک سال تحصیل کرد و آنگاه به دبیرستان طالقانی آبپخش رفت. دوران سربازی را در اهواز گذراند و از همان دوران شعر در او شکوفا شد. او به شیوه ی قدما و نوگرایان می سراید. داستان و مقاله می نویسد: با بعضی هفته نامه ها همکاری می کند و از خصوصیات وی اینکه تن به نوشتن زندگی نامه نمی دهد. وی در نامه ای که تیرماه 84 قلمی کرده است می نویسد: «اکنون نزدیک به پنج، شش سال است که از این حقیر یک معرفی نامه یا زندگی نامه خواسته اید و من به هر دلیل که نمی دانم چه بنویسم از این کار فرار کرده ام. راستش را بخواهی نمی توانم نام شناسنامه ای، تاریخ تولد، نام پدر و ... را بنویسم چون فردا تاریخ مرگم را خواهند نوشت و من اصلاً دوست ندارم بمیرم. بیشتر از این هم نمی توانم بنویسم و خواهش می کنم همان طور که اولین شعر نوشتاری ام را در سال دوم راهنمایی ـ خود شما سبب شدید حالا هم ضمن تشکر از شما به خاطر همه چیز علی الخصوص خلق این اثر بزرگ که سالهاست سرما و گرما را به جان خریده اید و من خود شاهد آن بوده ام از شما می خواهم مرا از این کار سنگین معاف بدارید.» تقدیم به استاد منوچهر آتشی آهوی دشتستانی!/ بی پروا از «تش باد» / بی نیاز از «گله» / و جای پایت در هر دلنمکی می ماند. / سحرگاهان / کنار «رود دالکی» / «کچه» می زنم. / هیاهوی سکوتم / «تنگ تش گرفته» ای است / و گرگ باد نگاهم/ گزدان و نخلستان ها را می چرد/ و می چرد/ سهم من از روز/ یک دشتستان هیچ است/ و شب را» پی نوشت: *غلامی، محمد (1386): رها ز منت باران (گزیده ی شعر و زندگی شاعران دشتستان)، بوشهر؛ انتشارات شروع (262 ـ 63)
نوشته شده توسط محمد غلامی در جمعه 90/7/1 و ساعت 3:1 صبح | نظرات دیگران()