ادبیات و فرهنگ
به شمسِ وزیر
اژدهایی رو به سوی شهر
شهر
با دیوار های آهنین
در هیئت باغی
مردمانی سنگ.
*
قاهقاهی از کلاغی :
-او سپیدی را نمی یابد
خنده ای از ماکیانی :
-او نمی داند رهِ پرواز
زیرِ سنگِ طعنه ها
افتان و خیزان
راهِ خود را می کنم آغاز .
ارسلانم
خسته و دل تنگ
در پی ِاکسیرِ جان بخشی
تا بروید زندگی
در شهر های سنگ .
شهر اندر کام ِشب خاموش
دشت ، هول انگیز
راه نا پیداست
من به سوی قلعه های سنگ باران می سپارم راه
سوی صندوقی که رازِ زندگی آن جاست
بنار- آبان 1374