سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دشمن ترینِ سخنان نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، آن است که چون کسی به دیگری بگوید : «از خدا بترس»، آن شخص پاسخ دهد : «تو خودت را بپای» [و پندش را گوشنکند] . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: جمعه 103 فروردین 31

با یک سبد مهربانی

gholami2

 

کلامش از مهربانی لبریز بود و سادگیش مثل بال گنجشکی ، که بر بام  یک کومه . نگاهش لهجه باران داشت ، مویش سپید شده بود درست مثل دلش .او هم سالها پیش  از روستای ما رفت مثل دهها معلم دیگر ،چرا که وطنش جایی دیگر بود.اما هیچگاه خاطراتش را باخود نبرد .خاطراتش را در ذهن شعرهایش ریخت تا به قول خودش کمی از خوبیهای مردم  روستا را پاسخ گفته باشد،اما این همان تواضعی است که او از آن سرشار است .وقتی از طلحه می گوید انگار پاره ای وجودش را تفسیر می کند.

فضای طلحه را با گوهر کلام چنان می آراید که می توانی بی هیچ کم وکاستی آن را در ذهن خودت تصویر کنی .مهمان کلبه ما بود در دیار مهر. پای سخنش نشستیم .کسی که برای طلحه انقدر آشناست چنان که فرزند خویش .معلم سالهای دیرین ، شاعر ارجمند ،صاحب کتاب در سایه سار سنگ ها ،رها زمنت باران و.........محمد غلامی

 -عشق دارویی ناشناخته که از مردن جلوگیری می کند

 

-به سلامی شادشدن ودل خوش کردن که فلان، دانش آموزمن بودوبایادشان خوش بودن اما شاد، که زندگی رانباخته ای وهرجا، نهالی به ثمررسانده ای وسرمایه ات همین بس که دیگران به جایی رسیده اند.

-یکی ازدانش آموزان نوشته بودآقای غلامی چرااینقدرازخودتان تعریف می کنید ؟این برای من درس بزرگی شد.

gholami1عکس1

   مختصری ازخودتان

متولد1342پلکیده درخاک کوچه های بنارآب شیرین. آمیزه ای ازشنا، فوتبال، داس، بیل و غم وشادی. سال 1363به عنوان دبیرادبیات روستای طلحه و راه پیچاپیچ تنگ باهوش راطی کردن تاسال 1367بارها تکرارپیاده رفتن ها ازباهوش وکیخو وکلگه. چهارسال بامردم ودانش آموزان . بازی درتیم عقاب و...

- احساستان از30 سال معلمی

یک عمربرای دیگران زندگی کردن وفرصت برای خودبودن نداشتن/ باپیشرفت دیگران شیرینی درجانت ریختن . به سلامی شادشدن ودل خوش کردن که فلان، دانش آموزمن بودوبایادشان خوش بودن اما شاد، که زندگی رانباخته ای وهرجا، نهالی به ثمررسانده ای وسرمایه ات همین بس که دیگران به جایی رسیده اند.

 - اولین باری که سرکلاس رفتید?

یک شنبه 22مهر1363درمدرسه ی نوبنیادطلحه.مدرسه ای که نه میزداشت .نه نیمکت. چون صندلی هم نداشتم، اولین روزراایستاده آغازکردم واین لطف خدابودکه تاروزآخرایستاده باشم.. خیلی دلهره داشتم وتوفکربودم که چگونه وقت کلاس رابدون درس دادن وفقط باصحبت کردن، تمام کنم. قبل ازآن آیات واحادیثی درباره ی علم روی کاغذ کوچکی نوشتم ودرجیب پشت شلوارلی آبی رنگی که پوشیده بودم، گذاشتم تاهرگاه دروسط حرف زدن، یادم رفت، آن رابیرون بیاورم ونگاه کنم .جالب این که نوشته هابه ترتیب یادم می آمدومن هم مسلسل وارمی گفتم .بعدهافهمیدم چه چقدرنمی فهمیدم . آن روزصبح باکلاس اول شروع کردم.سعی داشتم که برای دانش آموزانم دروحله ی اول، یک دوست باشم.

- آخرین بار؟

بازنشستگی من پیش ازموعدبود. گاهی فکرنمی کردم که ازتدریس خسته شوم ولی این اواخر، مطالب کتاب، چنگی به دلم نمی زد. تغییرات فارسی جدید، قانعم نمی کرد. تصمیم گرفتم که کناربروم تادیگران بیایند. تدریس بعضی ازدرس ها، عذابم می داد. دلسردهم شده بودم . نمی توانستم باشم وکارنکنم به همین جهت درزمستان 1387، خودم رابازنشسته کردم چون عقیده ام این است که یابایدباجان ودل کارکرد، یاکناررفت.

 - تعریفتان ازیک معلم خوب

نه ازبدحادثه آمده باشی که عشق گریبانت راکشانده باشد ودیوانگی . به کلاس که بیایی چیزی ازخودت بیرون رهانکرده باشی وباتمام خودت بیایی وباتسلط بردرس وآگاه به روحیه های مختلف.

- بهترین خاطره ی دوران معلمی؟

یک کتاب کامل ازخاطرات طلحه دارم . نمی دانم کدامشان رابنویسم. روزی ازبلندگوی مسجداعلام کردیم که فردادانش آموزان به مدرسه بیایند. فردارفتیم. حدودشصت نفربودند. چندنفررافرستادیم که جاروبیاورند.من افتخارمی کنم دربین معلمان حاضردرآن روزودانش آموزان، اولین کسی هستم که جاروبرداشتم ومدرسه راجاروزدم بعددیگران شروع کردند/ چی بگم. از شبهایی که  چراغ توری به مدرسه می آوردیم ودرس دادن ها  / ازدیداربا محمدنوروزی، / ازروزهای طولانی باعزیزم «علی» بودن و« بگوتاباتوپاکوبند شاهدهای ارمن ها» و« بهاران که ازکوه سیلاب ها...»و... /هجوم خاطره راهم رامی بندد. بگذارآخری که به شیرینی انگورطلحه است رانیزبگویم. تابستانی که برای دیداربادوستان به طلحه می رفتم ،  یدالله خلیقی مرابه باغ خودشان دعوت کرد. درلابلای انگورهاکه می گشتیم، جایی خم شدوخوشه ای چیدوقسم خوردوگفت این خوشه رابرای تونگه داشته بودم . شیرینی دائمی ِ آن انگورتاهمیشه بامن است . و...

 - بدترین خاطره ی ؟

اگرنه این بودکه بایدصادقانه بنویسم ، نمی گفتم / شیرعلی (فامیلش یادم رفته)درس نخوانده بود. اورا تنبیه کردم. چوب به بندساعتش خوردوبازشدودرکلاس افتاد. هنوزتاهنوزخودم رابه خاطراین کارسرزنش می کنم . / خبرشهادت یا درگذشت چندتن ازدانش آموزان عزیزم  مثل افشین، راستی،  سیروس/...

 - زیباترین وشیرین ترین خاطره ی زندگی؟

مرورخاطرات باعزیزم «علی » وبااوبودن .

 - فضای آن زمان طلحه؟

طلحه ی ساده وبی امکانات برای من که امکاناتی ندیده بودم/ شب هاصدای پای علی راازکوچه می شناختم . مادرم می گفت برودررابازکن.وشب نشینی وقلیان وشعر. طلحه ومهربانی . فوتبال ودوستی. شب نشینی وهم دلی. بادانش آموزان به کوه زدن ها. مهمان سفره های مردم درآپرتلی . سنگ هاودره هارابامردم درنوردیدن و گاه به دنبال ره گم کرده های گاه گاهی کوهستان ، چراغ برداشتن . مردم راازخوددانستن وپذیرفته شدن. صداقت ویک رنگی، گم شدن دربخارسپیدجوی گرم پیش ازطلوع آفتاب زمستانی وقانع بودن به استکانی چای، فرازتخت ِ سنگی ِ تنگ زرددرپسین ِ طلحه و...

خنده دارترین خاطره ی زندگی؟

می خواستم به برازجان بروم.باران باریده بودوراه تنگ بهوش هم بسته شده بود.امرالله مرشدی بانیسان آمد. می خواست به تنگ ارم برود.جلوی ماشین که بیش ازحدمعمول مسافرنشسته بودحتی بغل دست راننده هم یک نفرجمع وجورشده بود.عقب ماشین هم سه گاوبودکه بندشان رابه میله هابسته بودند.چاره ای نبود. عقب نیسان نشستم ودرهرسراشیبی یاباهرترمزی ، گاوها به هم تکیه می دادندوبه سمت من می آمدندولی من که چنین لحظه هایی راپیش بینی می کردم، هربارخودرابه بالای میله ها می رساندم. ازتنگ ارم هم به هرزحمتی خودرابه برازجان رساندم . دوستی درخیابان مرادیدوگفت کجابوده ای که این قدرخاک آلودی؟ گفتم ،چهارنفرعقب نیسانی نشسته بودیم وبه برازجان آمدیم.

نداشتن امکانات درمدرسه باعث شده بودوقتی می خواستم گردش زمین به دورخورشیدرابه بچه هانشان بدهم، شیرعلی جهانگیری رادرنقش خورشید، روی صندلی بنشانم وکره کوچک پلاستیکی رادورسرش بچرخانم .

دانش آموزی که حرف نمی زد.( اسمش رافراموش کرده ام)یک روزبرای خواندن انشااسمش راخواندم. آمدولی هیچ نخواند. گفتم درباره ی هرچه دوست داری حرف بزن، نگفت. گفتم درباره ی خودت بگو. ساکت ماند کاربه جایی رسیدکه گفتم اسم وفامیلت رابگو تانمره ی 20 بگیری. بازهم هیچ حرفی نزدونشست.

 - زیباترین شعری که گفته اید؟

نمی دانم . شاید شعری باشد که این روزهاباآن درگیرم . منظومه ای عاشقانه درقالب سپید که خودش به تنهایی یک کتاب مستقل است. شاید تمام عشق ووجودم رادرآن ریخته باشم . شاید. درحال پاکنویس آن هستم.

 - بهترین آرزویتان؟

سلامتی برای همه وموفقیت برای همه واین که خودم هم بتوانم کتاب هایم راچاپ کنم وسلامتی جسمی، روحی واقتصادی داشته باشم ونیازبه کسی پیدانکنم .

- بهترین جمله ای که اززبان یک دانش آموزشنیده اید؟

درپایان سال، کاغذهایی به دانش آموزان می دادم تابدون ذکرنامشان ، هرچه دوست دارند درباره ی کارهای من بنویسند.خودم هم بیرون می رفتم.یکی ازدانش آموزان نوشته بودآقای غلامی چرااینقدرازخودتان تعریف می کنید ؟این برای من درس بزرگی شد.

- رابطه ای که الان بادانش آموزان آن زمان دارید؟

کم می بینمشان . گه گاه چرا. محمدعلی محسنی رابیشترمی بینم . گه گاه هم سیروس شهریاری،  نوذرفولادی ...آنها هم بزرگ اند وهم بزرگوارومن همان طورباهمان روحیه مانده ام باتغییراتی دررنگ موهام وظاهرم .

- تعریفتان اززندگی؟

اگرچه بایدسعی کنیم سهم خودمان اززندگی راداشته باشیم ولی باید همیشه یادمان باشدکه زندگی، تنهامال مانیست. بایدسعی کنیم آن رابرای دیگران هم شیرین کنیم.

 - جوانی:حسرت روزهایی که بی خبررفتند. اما گرگعلی فولادی گفت کسی می نالیدکه جوانی گذشت وقدرش راندانستم . گفتم قدرپیری رابدان.

  عشق:دارویی ناشناخته که ازمردن جلوگیری می کند.

 - امید:دورنمای زندگی

 - احساس کنونی شماازبازنشستگی

پیش ازموعدبازنشسته شدم اماچون ازفرصت هااستفاده نمی کنم، چندان راضی نیستم . مشکلات اقتصادی هم دغدغه ی همیشگی ست که نمی گذاردبه کارهای نوشتاری برسم. البته هنوزخیال پردازی های جوانی دست ازسرم برنمی داردونمی توانم پیری رابپذیرم. بازنشستگی رامرحله ای دیگراززندگی می دانم که می تواندآغازی باشد.

یک رباعی زیبا

یک رباعی ازخودم :

آهنگِ دل انگیز ِصدایت زیباست

لبخندِ قشنگِ دلربایت زیباست

بر صفحه ی پیشانی مهتابی تو

گلدسته ی گیسوی رهایت زیباست

 

gholami3

 طلحه 1363

* درمورد این کلمات :


 

اسپرغم: الگوی زندگی

 

محمودی:یارصادق آن روزها

 

طلحه: بخشی ازوجودم

 

توکل: دوستش دارم

 

سونگ ها:عروس کوهستان

 

تنگ زرد:ماکت بهشت

 

هرچه می خواهددل تنگت بگو


 

آدرس وبلاگم  رابذارتا ازدوستان عزیز دیروزم بیاموزم.

 

http://www.bonar.parsiblog.com/

 به نقل از سایت دیار مهر  www.talhe.ir


 نوشته شده توسط محمد غلامی در پنج شنبه 90/4/2 و ساعت 9:32 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

ادبیات و فرهنگ
محمد غلامی
شعر ، خاطره ، مقاله و...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 53
بازدید دیروز: 85
مجموع بازدیدها: 461746
جستجو در صفحه

لینک دوستان
اندیشه نگار
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
بنارانه
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دیباچه
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
طراحی سایت و تولید نرم افزار تحت وب
پارمیدای عاشق
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
عصر پادشاهان
ل ن گ هــــــــک ف ش !
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
نغمه ی عاشقی
بهارانه
محمد جهانی
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
****شهرستان بجنورد****
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
+O
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
ما با ولایت زنده ایم
عمو
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
طراوت باران
نیمکت آخر
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
هستی تنهاااااا.....
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
♥نقطه سر قبر♥
.: شهر عشق :.
تراوشات یک ذهن زیبا
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام
نرگس 1
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
به تلخی عسل
عشق
@@@باران@@@
دریایی از غم
غدیریه
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
.:مطالب جدید18+ :.
غزل باران
wanted
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
نوری چایی_بیجار
روان شناسی * 心理学 * psychology
صاعقه
تینا!!!!
مهربانی
خیارج سرای من است
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
دخترونه
ماه مهربان من
خودم وخودش

آشنایی با زبان تات
دلنوشته های یه عاشق!
علم نانو در زندگی
جامع ترین وبلاگ خبری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
شایگان♥®♥
خواندنی های ایران جهان
احساس ابری
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
جـــــــــــوکـ فــــــــــا
افسانه ی دونگ یی
محمدملکی
دوستانه
جوک و خنده
$عسل، شیرینی قلبها$
fazestan
زادگاهم بنارآبشیرین را دوست میدارم
قلب خــــــــــــاکی نوجوونی
Love
جزیره صداها
معماری
ساعت شنی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
لوگوی دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه