ادبیات و فرهنگ
به نام خدا
دوگوهردرخاک(دوتن ازشاعران ارزشمنداماگم نام دشتستان)
دشتستان سرزمین نخل وآفتاب وتش باد، خطه ی نازکی ازسرزمین سوخته ی جنوب تاکنون نامدارانی بزرگ درعرصه های گوناگون تاریخی، سیاسی، ادبی، هنری و...به خوددیده که هرکدام مایه ی افتخاروازچهره های ماندگاراین آب وخاک اند. ازفایزگرفته که شعرش، سایه به سایه ی اشعارباباطاهربه سادگی وصفای جنوب، باهم وطنان سخن می گویدوگاه ازگلوی داوودی استادشجریان درآسمان طنین می اندازدکه :
به قربون خم زلف سیاهت / فدای عارض مانندماهت
ببردی دین فایز رابه غارت / توشاهی خیل مژگان هاسپاهت1
تامنوچهرآتشی که باشعرهای بلند، طبیعت بکردشتستان رابه جهانیان می شناساند:
...می رفتم وتلاطم نخلستان های انبوه « دالکی»
- پرهای سبز رسته برتنه ی خشک « زاگرس" -
پای مراتوان ِ" نرفتن» می داد.2
آری به هرکجای این دشت وکوه بنگری، نادیده ای می بینی وبه هرگوشه ازپیکردشتستان دستی بکشی، گوهری می یابی وامروزاین قلم برآن است تابه یاری حق، ازچهره ی دوگوهردرخشان، غباربسترد« تاچه قبول افتدوچه درنظرآید»3
* * *
بلوک پشتکوه دشتستان، ناحیه ای که خاستگاه تعدادی ازمشاهیراست، مردمانی خوش ذوق وصاحب طبع رادرخودپرورش داده است.« طلحه »، باطبیعت زیبا، باغ هاوچشمه سارهایش، میان دورشته کوه بلند، به زندگی ادامه می دهد. کوه هایی که بارهاباصدای سم اسب «غضنفر» ازخواب برخاسته، باشعرهای « نوروزی » به هیجان آمده وباسروده های« شهریاری» آرامش یافته اند. دوشاعرگم نامی که درکتاب دردست تألیف اینجانب ازایشان سخن به میان آمده است.4
اینک به مختصری اززندگی وشعرایشان اشاره می شود:
الف: محمدنوروزی
مرحوم محمدنوروزی شاعرحماسه سرای دشتستانی درسال 1283دربوشکان دیده به جهان گشود درهمان سال تولد، پدرش درجنگی بااشرار، دردره ای به نام « تنگ خون» به همراه عده ای دیگربه قتل رسیدوچون مادرش ، چندسال بعدشوهرکرد، سرپرستی اوراعمه اش به عهده گرفت ونوروزی رادرسن 9سالگی به مکتب فرستاد. اودرشش ماه اول تحصیل درمکتب خانه، قرآن راختم کردوپس ازآن مشغول خواندن اصول دین شدکه آتشی در« بوشکان »افتادوروستاومدرسه که تمامی ازخاربودراسوخت ونوروزی آواره شد.درسنین پانزده تا بیست سالگی بودکه شعرگفتن راآغازکرد. وی ازارادتمندان حکیم فرزانه ی توس، فردوسی بزرگ بودوباتأسی از آن بزرگوار، اشعاری حماسی وماندگارسروده است. اومتأسفانه نه تنهادربین عامه ی مردم ، که میان خواص نیزگمنام مانده است. شعرنوروزی، تاریخی، حماسی، دارای غناوقابل تأمل است. نمونه ای ازاشعارنوروزی :
زقاجاریان گشت ایران خراب / لگدکوب بیگانه این خاک وآب
عدوحمله ورگشت ازچهارسو / همی فوج فوج وگروهاگروه
زشرق وزغرب وجنوب وشمال/ رعیت پراکنده وپایمال
همی روسیان باهواوهوس / گذشتند یکسرزرود ارس
زبهرخلیج آمدی انگلیس / همه چاپلوس وهمه کاسه لیس...
زخان کدخداوچپاولگران / رعیت شدآواره ازهرمکان
زدزدان طرار درگردنه / گذشتندازخانه ها وبنه
زاطراف شهروده ودهکده / به پای پیاده چوماتمکده
ملخ های مصری نمودی ظهور/ نبددانه ای روی سوراخ مور
ملخ خوارگی بودتاهشت سال / همه دام وملت بشدپایمال4
نوروزی عمررادرطلحه سپری کرد. درسال 1368درهمان جادرگذشت ودرقبرستان طلحه مدفون است.
ب- عبدالحسین شهریاری
مرحوم عبدالحسین شهریاری درسال1300خورشیدی درروستای طلحه به دنیاآمد. درکودکی به مکتب خانه رفت ونزدآخوندروستا، قرآن رافراگرفت ودرفراگیری قرآن تاآنجاپیش رفت که خودمکتب دارشدودرچندروستاازجمله خاییز وخون(نورآباد) به آموزش قرآن پرداخت. وی انسانی راستگو، پاک نفس، دین دارودارای اخلاق ورفتاری شایسته بودوبه بهداشت ونظافت شخصی اهمیت فوق العاده می داد. به مهمانی می رفت، مهمان می پذیرفت ودرمجالس شرکت می کرد. شهریاری به حافظ، سعدی، خیام وفایزعلاقه ی زیادی داشت. وی شاعری تنگ دست اماتیزقلم بود که قلم راحربه ی دفاع ازحق محرومان منطقه کرد. قسمتی ازعمرش راصرف نامه نگاری کردوزبان مردم شد، بیچارگی منطقه رافریادزدوازحق مظلومان منطقه دفاع کردوخوشبختانه ازایشان، نامه هاومکاتباتی موجوداست که امیدمی روددرتاریخ منطقه به ثبت برسد. شهریاری دریکی ازنامه هایش به مقامات می نویسد :
«...می گویندقلم آزاداست. مسلماً، ناله وفریادوآه ضعیفان به جایی نمی رسدجزاین که درخاکروبه های شهرستان ها، درگودال هاریخته می شود...» ودرجایی دیگرمی نویسد :
« ...زالوصفتانی که پشت میزنشسته اندودارندخون مارامی مکندوفریادمارابلندمی کنند، آیافریادرسی هم هست یاخیر؟...»*
وچون فریادش به جایی نمی رسد، می سراید :
شاعرکهنه پلاس قدرتودراین لباس
کس نشناسدتورا هرچه کنی التماس
شهریاری اهل تقوی بودوخداترس. قرآن می خواندومعنی می کردوزارزارمی گریست. ازاوقریب 1800بیت شعربرجای مانده بودوپاره ای ازآنان درمقام ومنزلت ائمه ی اطهار(ع)بودکه متأسفانه اغلب پاره یامعدوم شده ویابراثرگذشت زمان وعدم مراقبت ونسخه برداری ، ناخواناشده است. قالب دل خواه وی دوبیتی است. قالبی که کمترشاعرجنوبی رامی شناسیم که درآن طبع آزمایی نکرده باشد. شهریاری، مثنوی رانیززیبامی سرود.وی دارای طبعی لطیف بودوباقرآن وشاهنامه همدم وهرگاه شراری درجانش می افتاد، می سرود. تنهادفتربرجای مانده ازوی، دفتری ازدوبیتی است که متأسفانه به صورت عمودی پاره شده ونیمی ازآن ازبین رفته که ازهربیت، تنهایک مصراع آن باقی مانده است وواینجانب به همت یکی ازفرزندان شاعر، تعدادقابل توجهی ازآنان راازحافظه ی وی بازنویسی کرده ام. 5شهریاری درسال های آخرعمر، انزواطلبیدوسرانجام درسال1348، دچارعارضه ای جسمی شدوبه تنهایی به شیرازرفت ودربیمارستانی پس ازیک عمل جراحی، غریبانه درگذشت وامروزکسی ازمدفن اوخبری ندارد.
نمونه هایی ازآثاروی :
الف- نمونه ای ازمثنوی :
...نخستین درسپاس حمدیزدان/ قلم ریزی کنم چون درمرجان...
خداوندی که بهربندگانش / به پاکرده هزاران گلستانش...
خداوندی که اندرقعردریا / هزاران دانه هابنهفته برپا
زبرجدلؤلؤ ویاقوت احمر / که داده جای اندربحر وهم بر...
به قدرت داده مرواریدراجا/ به بطن هرصدف درعمق دریا
کجاکی می توان گفتن سپاسش/ ازاین انعام بی حدوقیاسش...
ب – دوبیتی :
قسم برهل اتی وسوره ی صاد / من ازهجرت چوشمع لاله برباد
خزان آساربودی برگ جانم / فکندی برزمین ای شاخ شمشاد
توچون کیخسرو ومن گیوگودرز / توراجویم به هردشت وبه هرمرز
رسیدازفتنه ات برشهریاری / همان کزبهمن آمدبرفرامرز
توسروبوستان من بلبل زار / تویی آسوده ومن فکرگلزار
زهرسوشهریاری بانوایی / بنالد بادل ناشاد و بیمار
بت زیبارخی نزدم گذرکرد / دل شوریده ام زیروزبرکرد
رفیقان شهریاری گشت مدهوش / لب پرخنده اش جانم بدرکرد
به عاشق تیرمعشوق آشکاراست / بجزعشاق باغیرش چه کاراست
نهان برمردم و، برشهریاری / هویدا چون به دل تیرش به کاراست
تویی چون یوسف گمگشته ی زار/ من ازهجرت چویعقوبم عزادار
بنالد شهریاری و بگوید / خدایایوسفم ازچه برون آر6
محمدغلامی – دشتستان بهمن 1383
_____________
1- ترانه های فایز- عبدالمجیدزنگویی انتشارات ققنوس- چاپ اول صفحه ی 134
2- منوچهرآتشی- وصف گل سوری انتشارات مروارید چاپ اول1370- صفحه ی 23
3- حافظ
4- اطلاعات مربوط به زندگی نوروزی راآقای محمود دانادراختیارم قراردادند باسپاس ازایشان.
5- شعرها ونامه های شهریاری رافرزندایشان آقای بزم آراشهریاری دراختیارم قراردادند. باسپاس ازایشان.
6- خلاصه ی این مقاله درکتابچه ی دشتستان دیروز، امروز، فردا/ ویرایش وتدوین : دکترعبدالرسول خیراندیش / اسفند1383 چاپ شد وبعدهابخش عمده ی آن درکتاب رهازمنت باران (گزیده ی شعروزندگی شاعران دشتستان)/چاپ 1386 ، انعکاس یافت .