ادبیات و فرهنگ
گرمای ساعت 2بعدازظهردشتستان را نمی توان به راحتی مهارکردحتی اگرشیشه ی ماشین رابادرصدی زیادترازمعمول دودی کرده باشی . کولربه زحمت فضای کوچک راتغییرمی داد. سه واندی به بوشهررسیدیم ومستقیم به بیمارستان فاطمه زهرا(س) رفتیم. خواهرم مریم درآی سی یوبود.او باتکنیک بی حسی، عمل کیسه ی صفراانجام داده بود.پشت درماندیم تااین که بالاخره موافقت کردند یکی ازما، به اوسربزنیم.حالش خوب بوداما انتقالش به بخش بایدبانظارت پزشک انجام می گرفت.به منزل الله کرم باقری رفتیم. پس ازاستراحتی کوتاه، بچه هاهمان جاماندندومن واوبیرون زدیم. خلیج فارس باآفتاب پسینگاهی آمیخته بود.موج ونورومد دریا.شکوه وزیبایی کم نظیروبی پایان ومن که گوشم به باقری بودوچشمانم رابه موج هاسپرده بودم. آقای باقری زنگ زدوهماهنگی انجام گرفت وبه هتل دلوارهم سری زدیم. بچه های استقلال تهران آمده بودند. بامنصورپورحیدری، پرویزمظلومی، محمودفکری وبهتاش فریبا ، خوش وبشی کردیم وخوش آمدی گفتیم. به خانه که برگشتیم، نیما هم ازخورموج آمد.آقای باقری پیشنهاددادکه شام راکنارساحل زیبای بوشهرباشیم ولی من نپذیرفتم چون می خواستم زودتربه برازجان برگردم تابازی بارسلون ورئال راببینم .