ادبیات و فرهنگ
در کویری نخل ِتنهایم
چشم بر ره
تا ببینم بر کمرگاهم
دستِ پرونگی
عصرگاهان
تا نسیمی لابلای شانه ام سر می دهد آواز
می دهم تا دور دستِ ره نگاهِ پر امیدم را
بر فرازِ خارها پرواز
شاید رهگذاری
خستگی را بشکند بر سفره ی پنگی
*
دوست دارم
سایه گستر بر سرِ گنجشک ها باشم
بر فرازِ پنجه ی پنگاش هایم
تخم ِکفتر را بر افرازم
در کویری سال ها چشم انتظار
امّا
در تهِ تاپول هایم
یادگاری نیست
جز سنگی
بنار- شهریور1376