• وبلاگ : ادبيات و فرهنگ
  • يادداشت : سال نو مبارک
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 1 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گل مرمرشک 

    افسانه ي شور شب وصل و دم ديدار
    هر گونه که دل خواست، همان گونه نوشتيم
    دردا که به تاراج خزان، سر نزد از خاک
    آن بذر وصالي که در اين مزرعه کشتيم

    شرح شب هجران و سحرگاه ملاقات
    با کلک خيال تو به تحرير کشيديم
    يعني که پس از شام سيه صبح سپيد است
    اين فرض محالي که به تکرار شنيديم

    بر مزرعه سوخته جز ياس نرويد
    وز شاخه خشکيده تمناي ثمر نيست
    تا گاه سفر بود زمنزل نبريديم
    اکنون که بريديم دگر پاي سفر نيست

    کس نيست در اين باديه، همراه من و تو
    همخانه ي ما جز دل تنهاي غمين نيست
    گفتي سخن از هست بگو، نيست رها کن
    ديدم که رديف دگري خوشتر از اين نيست

    با هم، چه شود، باز ره دشت بگيريم
    آنجا که ز گل دامنه اش رنگ به رنگ است
    در سايه ي آن صخره نشينيم که خواندي
    بيتي که در آن قافيه با سنگ، پلنگ است

    پاسخ

    هميشه بهاري باشي گل مرمرشک مهربون