• وبلاگ : ادبيات و فرهنگ
  • يادداشت : خاطرات / تقديم به روان آقاخان انگالي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    دستتان درد نکند
    دبي بودم صبح تا عصر چشم چپم مي زد دو بار هم از خانه تماس داشتم ولي هيچ کس چيزي نمي گفت تا اينکه خودم زنگ زدم و گفتم بگوييد چه شده؟! گفتند هيچ و آنقدر اصرار کردم تا اينکه گفتند آخان ....
    او را دوست داشتم بسيار مرد بود
    خدايش بيامرزد
    پاسخ

    درود برعزيزم اسفنديار.