• وبلاگ : ادبيات و فرهنگ
  • يادداشت : بيمارستان
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    خدا بيامرزد پدر گراميتان را نور به قبرش ببارد
    پاسخ

    همه ي رفتگان راخدارحمت كنه . اين شعرمحصول شب هاي بيمارداري من دربيمارستان بود وشب زنده داري . يك شب بيماري راديدم پيرمرد، كه رنگ به چهره نداشت وبه نظرم رسيدكه تاصبح دوام نمي آورد. روي تخت نشسته بودومنتظرمرگ . اين تصويرمن بود واين شعرهم نتيجه ي اين تجربه .