غلامي جان خانم بنده در همين ماه (ارديبهشت ) معلم نمونه شهرستاني شد تا حال از ما نه گرفته اند ونه داده اند مع الوصف شعري در دنياي مجازي ديدم گفتم شايد بدرد بخورد اگر سرمان رازير ................... نکنند
من از همشهريان با کلاسم که بي بنزين و کارت و اسکناسم
سياست هاي يارانه زدايي نمود از بيخ و از بن اس و پاســــم
براي صرفه جويي در انرژي بپوشم شب همه رخت و لباســم
براي قبض گاز و پول بنزيـــن فروختم فرش و يخچال و اساســم
شبي کابوس قبض برق ديدم تنم لرزيد ودايم در هـراســـــــــــــم
از پي جعبه ي جادوئي ا م را کنم خاموش کي من ناسپاسم
زمان پخش فوتبال شبــــــانه به روي مبل همسايه پلاســـم
چو شوفازش کند روشن ?ز سرما به آن ديوار گرمش در تمــــاسم
شلنگي وصل کردم من به شيرش ز پول آب دادن هم خـــــــــلاصم
به استشمام بوي نان تازه کنـــــــــم بيتوته در کنج تراسم
که شايد عابر با نان دستـــش رسد گويد شما را مي شناسم
چه فرقي بين آب جوي و بنزين
بود آيا مع الفارق قياســــم