سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانشمند چراغ خدا در زمین است، پس هرکس که خداوند خیرش را بخواهد، از آن پرتوی بر می گیرد . [امام علی علیه السلام ـ در حکمتهای منسوب به ایشان ـ]
 
امروز: پنج شنبه 103 فروردین 9

سلام دوستان خوبم . می دونم که خیلی وقته نیامده ام . آخه احساس می کنم همراه با شعرهایم ، خودم هم دارم تغییر می کنم  ولی قول می دم که بیام . فدایتان


 نوشته شده توسط محمد غلامی در چهارشنبه 92/3/15 و ساعت 10:39 عصر | نظرات دیگران()

 دی عید dey eyd ( مادر ِ عید )

آنچه در پی می آید ، گوشه هایی از باورهای مردم دشتستان در ارتباط با نوروز است . نوروز نه تنها آغاز تحول در طبیعت بلکه سرآغاز تحولی بزرگ در دل های مردم بود . چند روز قبل از عید، ضربان قلب آبادی تند تر می زد و رگ های کوچه ها از هیجان رفت و آمد بیشتر می تپید. در سرتا سر آبادی بوی خوش عطر گل و علف آمیخته با بوی نان زرد و بوی دوستی بود. همه چیز از قبل آماده بود.خمیر ها در« تگین » و رازیانه ، زیره و سیاه دانه زیر انگشتان مادران . نان زرد که آماده می شد ، تا می خورد و به شکل مربع با چند لایه تا صبح روز عید بر سر سفره ها باشد. لحظه ی تحویل سال خیلی اهمیت داشت . درست در همان لحظه ، دی عید به خانه ها سرک می کشید به همین خاطر برای رضایت او ، خانه را می آراستند. جارو می کردند.آب می پاشیدند. در طاقچه ها گل ها و گیاهان معطر و خوشرنگ و بُل(کـُنار- میوه ی رسیده ی سدر) می گذاشتند تا دی عید بیاید و بو کند و راضی برگردد. سال که تحویل می شد ، هیچ چیز شکسته ای در خانه نبود. از ظروف یا حتی طلای شکسته . همه چیز می بایست سالم باشد. در لحظه ی تحویل سال ، هر کسی به هر کاری مشغول بود، در طول سال پیش رو هم به طور پیوسته با همان کار در گیر بود به همین دلیل مردم به شادی می پرداختند تا در طول سال ، شاد بمانند. درست در لحظه ی تحویل سال ، هر دعا و خواسته ای مستجاب می شد . نقل است که شبی قبل از تحویل سال، کسی نشسته بود و پیوسته می گفت : پُر ِ فِدَه میش . پُر ِ فِدَه میش . (خدایا پر حیاط من ، میش بشود). از قضا در هنگام تحویل سال ، در حال چرت و خواب آلوده این دعا را تکرار می کند اما به جای میش ، می گوید میخ . صبح که برمی خیزد ، سرتا سرمنزلش را پر از میخ می بیند . مردم معتقد بودند که در لحظه ی تحویل سال ، آب رودخانه ها به روغن تبدیل می شود. می گویند پیرزنی در شب عید، برای برداشتن آب با کوزه ای کنار رودخانه می رود و آب می آورد. صبح که می خواهد از آن کوزه آب بنوشد ، متوجه می شود که کوزه لبریز از روغن است . صبح روز عید درهرخانه ای مرغی را می کشتند. این کار در فقیر ترین خانه ها هم انجام می شدو روز آغازین سال خین ریزون(خون ریزان) می کردند تا هم بلا و آفات دفع شود و هم تمام مردم بدون استثنا آن روز غذایشان یکی باشد. مرغ هم مرغ محلی بود. ناهار به صورت یخنی (دیزی ) آماده می شد و از بال ، گردن و سر مرغ همراه با سیب زمینی ، پیاز ، لیموی عمانی سالم و....استفاده می شد و شب نیز برای شام ، مرغ را شکم گرفته همراه با للک و بعد ها با برنج سر سفره می آوردند و همه ی مردم این رسم را رعایت می کردند. روز عید ، دید و باز دید ها هم شروع می شد و مردم به خانه ی همدیگر می رفتندو اگر کدورتی هم بود، صلح و صفا می کردند و روی هم را می بوسیدند و چای و نان زرد گندم برشته و تخمه و آجیل و مهمتراز همه ، دل های پاک و بی ریایشان را مثل آینه مقابل هم می گذاشتند تا در آغاز سال نو ، با روحیه ای نو ، عشقی نو و امیدی نو به استقبال آینده بروند ./این نوشته در ویژه نامه ی نوروز1392 هفته نامه ی اتحاد جنوب چاپ شده است.


 نوشته شده توسط محمد غلامی در دوشنبه 91/12/28 و ساعت 6:0 صبح | نظرات دیگران()

 

عکس هایی که نبودند/محمد غلامی یادم میاد در روستای کوچک ما وقتی کسی بیمار می شد و به حدی می رسید که می دانستند کارش خیلی سخت شده، به هر زحمتی، او را به برازجان می رساندند.
وقتی برمی گشت مردم به دیدارش می رفتند و حالش را می پرسیدند. در چنین مواقعی برای ما کودکان نام دکتر احمد خیلی آشنا بود. پدرم در حرف هایش همیشه می گفت: «دکتر احمد، دکتر حاذقیه » و من با وجودی که معنی حاذق را نمی دانستم اما دکتر احمد را در دلم ستایش می کردم. بعد ها روزی به همراه دوستی به دیدارش رفتیم. از درکوچک و تنگ مطبش گذشته و نزدش نشستیم.
لاغر اندام و سپید ابرو و با وقار. من دوربین عکاسی ساده ای از دوستی قرض گرفته بودم و چپ و راست از او عکس می گرفتم. به شعر که رسیدیم خواند:« هر چند طبیب و درد را درمانم » و یادش نیامد. با کمک هم رباعی را خواندیم. ساعتی بعد خندان برگشتیم با یک حلقه فیلم 35 تایی تا هفته ی بعد به عشق عکس ها به برازجان برگردم و پاکت های خالی را دستم بدهند با شیشه های سفید و با حسرت برگردم. دکتراحمد برازجانی از مردان بزرگ خطه ی دشتستان بود که نامی جاودان از خود به یادگار گذاشت.
او علاوه بر این که در کسوت پزشکی خدمات بزرگی به دشتستان کرد، در ادبیات دشتستان نیز سهمی غیر قابل انکار داشت و شعرهای ساده و دلنشینش اگرچه معدود ولی در کتاب ها آمد.
وی با رمان« فاطی »، خود را از پیشگامان رمان نویسی دشتستان معرفی کرد و طی عمر موثر خود برای بهداشت، سلامتی و ترویج انسانیت در دشتستان کوشید. با تسلیت به جامعه ی ادبی دشتستان و شاعر ارزشمند سرکار خانم فریده برازجانی. یادش گرامی باد

 نوشته شده توسط محمد غلامی در یکشنبه 91/6/26 و ساعت 12:12 عصر | نظرات دیگران()

سنگار افتو در دیلم و چند نکته/محمد غلامی اخیرا مقاله ای تحت عنوان «سنگار افتو در دیلم» به قلم آقای اسماعیل شهرسبزی در شماره های 697 و 699 هفته نامه اتحاد جنوب به چاپ رسید که نویسنده ی آن به چهارمین جشنواره ی استانی شعر محلی سنگار افتو که بهار امسال در شهر دیلم برگزار شده بود، ایراداتی وارد دانسته بود. این قلم ضمن احترام به شخصیت والای جناب آقای شهرسبزی، بنا ندارد به همه ی موارد مطرح شده توسط ایشان پاسخ گوید بلکه در ارتباط با مسایلی که مستقیم یا غیر مستقیم به اینجانب به عنوان یکی از داوران آن جشنواره ارتباط پیدا می کند، نکاتی را بیان می کنم:
آقای شهرسبزی در بخش اول مقاله ی خود در شماره 697 به تاریخ 12 تیرماه 1391 می نویسد: «بیشتر شرکت کنندگان از شهرستان دشتی بودند که طبعا نصف یا بیشترین وقت این نشست را به خود اختصاص دادند» ... با اشعاری «محلی پر از ات، میت، شی تو، اش، گتم و برای ما به فارسی (پارسی) ترجمه نمی شده بود» وی در حالی که اظهار داشته گویش دشتیاتی بیشترین وقت جلسه را به خود اختصاص داده، می نویسد:
«آیا این همه شرکت کننده شهرستان دشتی که معادل یک دوم تمامی مدعوین بودند، یک ژوری که آشنا به تلفظ دشتیاتی باشد، نیاز نداشت تا زحمات برادران و خواهران از شهرستان دشتی به هدر نرود و سبب دلخوری آنان نشود؟»
پیش از پرداختن به این سخنان، به اجمال بگویم که دعوت شدگان افرادی بودند که قبلا اشعارشان به جشنواره رسیده و نامشان از طریق هیات داوران به مسئولین برگزارکننده ی جشنواره اعلام شده بود. داوران جشنواره طی چند مرحله به صورت فردی و جمعی، شعرها را داوری کرده و در نهایت در هر بخش سه نفر برگزیده و 10 نفر برتر را انتخاب کرده بودند و علاوه بر آن ها، چند نفر نیز فقط برای خواندن شعر معرفی شده بودند. بدین سان جمع شرکت کنندگان از شهرستان دشتی که به قول نویسنده، معادل یک دوم تمام مدعویان بود را هیات داوران انتخاب کرده بود که این نشان می دهد، داوری بر خلاف نظر آقای شهرسبزی با گویش «ات، میت، شی تو، اش، گتم» آشنا بوده و توانسته اشعار دشتیاتی را به خوبی قضاوت کند و هنوز هم بر این عقیده می باشد که بهترین انتخاب و قوی ترین داوری را انجام داده است و جای آن نیست که آقای شهرسبزی، نگران هدر رفتن زحمات برادران و خواهران شهرستان دشتی باشد. البته من با این نکته موافقم که وقتی جشنواره ای محلی در سطح استان برگزار می شود، حق این است که نمایندگان تمام گویش ها در مقام داوری حضور داشته باشند.
ایشان در بخش دوم مقاله ی خود در شماره 699 اتحاد جنوب تاریخ 2 مرداد 1391 خطاب به خودش می نویسد:
«... چرا آمدی تو که اشعارت را با همنشینی مانند استاد علیمراد فراشبندی و با درخواست کتبی ایشان به تهران فرستادی آن هم در سن 18 سالگی در جلد 4 کتاب شعرا و سخن سرایان فارس تالیف محمد حسین رکن زاده آدمیت ... تو که استاد سید جعفر حمیدی در مقاله ی «برازجان خورشید دشتستان» مجله ی سیراف از نام و اشعارت آورده. تو که ... مگر راه گم کرده بودی. حالا به حساب یک مداد هم نیامدی کاش این شعرت را هم نخوانده بودی، چه تغییرات شگرفی بود که حتی اسم جنابعالی را نخواندند تا یک برگ تشویق نامه... اضافه بشود» آنچه آقای شهرسبزی اذعان کرده، بر کسی پوشیده نیست چرا که مکتوب و در دسترس همگان است اما این ها دلیل برای انتخاب شعر ایشان نیست و آنچه از آقای شهرسبزی در صفحات کتاب های یاد شده آمده، شعر به زبان فارسی معیار است حال آن که شعر سنگار افتو، شعر با گویش محلی است و این دلیل نمی شود که هر کسی در یک نوع شعر خوب بدرخشد، در نوع دیگر نیز می درخشد وانگهی بر فرض که اشعار فارسی و گویشی ایشان، هر دو در اوج زیبایی و درخشش باشد، باز هم ملاک داوران برای انتخاب شعرها، نام و گذشته ی اشخاص نبود بلکه مبنای قضاوت، همان چند شعری بود که شاعران برای جشنواره ارسال کرده بودند. با توجه به این نکته، اگر شعرهای ارسالی آقای شهرسبزی را نگاه کنیم و انصاف داشته باشیم و نیز جرات این را داشته باشیم که ضمن احترام به شخصیت افراد، فقط شعرهایشان را داوری کنیم، می بینیم که شعر ایشان ضعیف و تقلیدی ابتدایی از شعر دیگران بود.
(به علت دور بودن از آرشیو و کتابخانه ام، نمی توانم مقایسه ی دقیقی ارایه بدهم شما می توانید شعر محلی آقای شهرسبزی با ردیف «ای دوست» را با شعر «شروه» استاد فرج ا... کمالی مقایسه کنید و خودتان قضاوت نمایید.) البته وجود آقای شهرسبزی در جمع شاعران و خاصه جوانان حتی اگر به قول خودشان «چند سالی از تاریخ انقضاء و مصرفشان سپری شده باشد» باز هم مایه ی دلگرمی اصحاب هنر است.
ایشان در بخش دیگری از نوشته هایش اظهار می دارد:
«سرزنش و کوچک شمردن برازجانی ها، سابقه ی طولانی دارد. امروز هم از کنار دژ برازجان شروع و به این ساعت پر از سرزنش و ناچیز شمردن ماها ختم گردید. از برازجان 9 نفر شرکت کننده بودند که به جز یک نفر یا دو نفر، اسمی از بقیه خوانده نشد و تشویق هم نشدند». باید گفت که اگر هنرمندی از شهرستانی یا کشوری در مسابقه ای شرکت کند و مقامی کسب نکند، کوچک شمردن شهرستان یا کشور محسوب نمی شود و اگر هم در جایی، حقی از برازجانی ها ضایع شده باشد، در این مورد، حقی از کسی ضایع نشد. این به دلیل دشتستانی و برازجانی بودن من و خانم معصومه خدادادی (دو تن از سه داور آن جشنواره) نبود بلکه به آن دلیل بود که ما نام اشخاص و شهرتشان و شهرشان را ندیدیم و تنها در قضاوت، خدا را و حق را و وجدان را ملاک گذاشتیم. در پایان برای روشن شدن اذهان خوانندگان عزیز بگویم که از 26 نفر برگزیده در بخش های جوان و بزرگسال، شاعرانی از برازجان (3 نفر) ـ آبپخش، شبانکاره ـ دشتی ـ باغک ـ گناوه ـ کاکی ـ دیر ـ دیلم ـ بردخون و بندر ریگ به عنوان برتر شناخته شدند و از آنان تقدیر و تجلیل شد.
با احترام به استاد عزیز جناب آقای اسماعیل شهرسبزی ـ هفته نامه ی وزین اتحاد جنوب که زمینه ی بحث و روشنگری را فراهم می آورند و همدلی شما خوبان.


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 91/5/24 و ساعت 10:43 صبح | نظرات دیگران()

« سرارادت ما وآستان حضرت دوست »

اقدام جمعی از بزرگواران و بزرگان فرهنگ وادب این بوم و بروانعکاس آن درهفته نامه ی وزین اتحاد جنوب درسالروز تولد این کوچکترین خادم ادبیات ، عرق بر پیشانی ام نشاند چرا که پس از پنجاه سال ، هنوز دست خالی، شرمسار یار و دیارم.

پیشانی ارادت می سایم برآستان مهربانان : هفته نامه ی بلند آوازه ی اتحاد جنوب و همه ی کارکنان عزیز آن ودکترانگالی، فرج ا... کمالی، امید غضنفر، سید طالب هاشمی، رضا معتمد، اسکندر احمد نیا، سید اسماعیل بهزادی، اسفندیار فتحی وهمه ی عزیزانی که پیامک های زیبایشان را نوشیدم و عزیزانم در مجتمع مسکونی برکه چوپان کنگان که تولدم را سنگ تمام گذاشتند.

خاک پایتان محمد غلامی 22خرداد 1391


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 91/4/20 و ساعت 9:43 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم

ادبیات و فرهنگ
محمد غلامی
شعر ، خاطره ، مقاله و...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 58
بازدید دیروز: 31
مجموع بازدیدها: 460564
جستجو در صفحه

لینک دوستان
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
بنارانه
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
اندیشه نگار
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دیباچه
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
طراحی سایت و تولید نرم افزار تحت وب
پارمیدای عاشق
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
عصر پادشاهان
ل ن گ هــــــــک ف ش !
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
نغمه ی عاشقی
بهارانه
محمد جهانی
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
****شهرستان بجنورد****
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
+O
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
ما با ولایت زنده ایم
عمو
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
طراوت باران
نیمکت آخر
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
هستی تنهاااااا.....
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
♥نقطه سر قبر♥
.: شهر عشق :.
تراوشات یک ذهن زیبا
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام
نرگس 1
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
به تلخی عسل
عشق
@@@باران@@@
دریایی از غم
غدیریه
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
.:مطالب جدید18+ :.
غزل باران
wanted
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
نوری چایی_بیجار
روان شناسی * 心理学 * psychology
صاعقه
تینا!!!!
مهربانی
خیارج سرای من است
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
دخترونه
ماه مهربان من
خودم وخودش

آشنایی با زبان تات
دلنوشته های یه عاشق!
علم نانو در زندگی
جامع ترین وبلاگ خبری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
شایگان♥®♥
خواندنی های ایران جهان
احساس ابری
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
جـــــــــــوکـ فــــــــــا
افسانه ی دونگ یی
محمدملکی
دوستانه
جوک و خنده
$عسل، شیرینی قلبها$
fazestan
زادگاهم بنارآبشیرین را دوست میدارم
قلب خــــــــــــاکی نوجوونی
Love
جزیره صداها
معماری
ساعت شنی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
لوگوی دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه