ادبیات و فرهنگ
عشق، ندانی چه کرد، با دلم
بست به زنجیرغم، درگِلم
گرچه به جان می زند، باکمان
بازبه ابروی دوست، مایلم
جان بدهم گرکند، جلوه ای
مانده همین آرزو، دردلم
ای که جمالت به از، باغ ِ نور
حل نشود بی رُخَت، مشکلم
نیمه شبی روی ماه، برفروز
تابشودهمچوروز، محفلم
حیف که رفت ازکفم، وصل ِ دوست
آه ، که جزآه نیست ، حاصلم
بوشهر- مرداد1372