• وبلاگ : ادبيات و فرهنگ
  • يادداشت : برگي از زندگي . 10 مرداد 1397
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام کاش خانه شهريار هم رفته بوديد. اون جليقه وجوراب گرم و اون لباسهاي ساده قديمي با اتاق ساده او اگرچه خود شهريار نيست وظاهري از اوست اما ديدنش لطف دارد.
    راستي در تبريز وشايد در اروميه با تخم مرغ وسيب زميني اعجاز مي کنند.
    پاسخ

    سپاس مهربان به خاطر راهنمايي هايتان . به ياري خدا در مراحل بعدي .
    سلام عليکم
    يادش بخير ! گردنه ي حيرانو ميگم !
    اونقتا ، کمي بعد پيروزي انقلابو ميگم ، که با اخوي با يه پيکان مدل 46 از آستارا که مي خواستيم بيام گفتن شبه نريم و روز بريم !
    گوش نداديم و راه افتاديم ! خدا مي دونه چه جوري ازش رد شديم تا برسيم به اردبيل !
    اون حيران کجا و اين جيران کجا ! که حالا شده جايي براي گردشگري !
    پاسخ

    سپاس که محبت کرديد و افتخار داديد و آمديد و خوانديد . اميد که تمام زندگي شما لبريز از زيبايي و شيريني حيران باشد و هيچگاه در هيچ موردي حيران نباشيد .
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ پنج شنبه 97 مرداد 25 نوشته شما با عنوان برگي از زندگي برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب انديشه نگار و دبير سرويس آن در انتظارِ آفتاب بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.